یکساعت به سال تحویل تصمیم گرفتم بخوابم و نزدیکش بیدار بشم.اما کتاب خوندم و بیدار موندم و کتابش غمگین بود و من بغض میکردم گاهی:))


10 دقیقه به سال تحویل 1398 رفتم و منتظر موندم سال تحویل بشه و دعا میکردم و بعد سال تحویل شد و بوس و ماچ و بغل و . تازه اعلام کردن که اقا قراره بیاد صحبت کنه و من اومدم که بخوابم و دوباره کتاب دستم گرفتم(pdf) بخونم و همزمان پیامی اومد و من سرشار شدم از حال خوب؟نه.حال بسیار بسیار بسیار غریب و دوست داشتنی بود


تیلوی نازنینم که هنوز چند دقیقه از سال تحویل نگذشته بود و به یاد من بود.اینکه لحظه سال تحویلش با من قسمت کرده بودگوشی دستش گرفته بود و به من پیام داده بود.

همینطوری اشکهام از ذوق میریخت و به حال خوب خودم و به داشتن دوستان اینچنینی غبطه میخوردم.

اینقدر مستانه بود حالم که عجیب.


اینکه ادم به ذهنش بیاد همه ارو دعا کنه یک صحبتهاینکه عملا هم نشون بدی بفکرشون بودی یک صحبته.


بعد از تیلوی نازنین4-5دوست نازنین دیگه به من پیام دادن که باعث شد همینطوری اشکهام شدت بگیره و واقعا سپاسگزار لطف دوستان عزیزم باشم که اینقدر زیبا به یاد من بودن و در چه لحظات ملکوتی.


و از صبح هم پیامهای شخصی که برای من رسید حالم خیلی خوب کردپیامهایی که همگانی نبود و من مخاطب قرار گرفته بودم.

پیامهایی که دلمو روشن میکرد که یک نقطه مثبتی توی ذهن طرف بودم که پیام مخاطبی برای من فرستاده و این بینظیر بود



خدایا هزارو یک مرتبه شکرت بابت خلق این لحظات


خدایا سپاس


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیاهچال پروبيوتيک خوراک دام و طيور لوله کشی گاز بندرعباس وبلاگ رسمی روستای تراب علیا ساعت مچي هوشمند دخترانه سامسونگ گلکسي واچ 2019 حرف آخر ، موسسه حرف آخر ، سایت حرف اخر شرکت ماناسازان سدید مازندران کولر Keith